جوانی چشمهای جوشان و گرم است از امید و آرزوهایی که پایانش نمیبینی.
به هر دم میشود سر ریز و میجوید رهی را تا بیفتد در میان بستری از عشق و شادیها.
جوان جنگ میان خاک و باد و آب و آتش را درون خویشتن دارد از این رو گاه چون بادست توفنده و گه خاموش همچون خاک گسترده.
دمی سوزان ،که میسوزاند و دیوانه آتشها به سر دارد و گاهی همچو آب سرد یخ بسته به جا مانده جوان سخت است و پولادین بسان پتک پولادین و همچون کوره آهنگران گرم است و گرمابخش و اخگر زای و سوزنده جوان می پوید و می تازد اسب بی لگام خویشتن را، در ندیده راههای پرنشیب و فرازی که به پیش روی خود دارد.
ندارد پشت سر چیزی که بتواند بسنجد با ترازوی خرد، امروز و فردا های فردا را جوانی؟
روزگار شادی و افسانه و پندار می باشد.
گذر از جوانی و رسیدن به میانسالی همانند کار بندبازی است که از روی بند باریکی در بلندی میگذرد و به پایان آن میرسد.
روزگار جوانی نیز همچون نمایش او پر از دلهره و ترس و بیم دو سویانه میباشد که هم به بند باز و هم به بینندگان دست میدهد.
هر کس که روزگار جوانی را پشت سر میگذارد با به یاد آوردن گذشته خویش در می یابد که با چه کارها و رفتارهایی به مرز مرگ و نیستی رفته و بازگشته.
که چنین رویدادهایی در کوهنوردیها، دریا رفتنها، رانندگیها، موتور سواریها، پرشها و شتاب در کارها برای همگان پیش آمده است.
بهر روی کسانی می توانند از این سالهای پر از بیم و دلهره برانگیز جوانی بهتر و خوشتر گذر کنند که دو ویژگی را داشته باشند که یکی داشتن کار میباشد و دیگری زناشویی و برپا نمودن خانواده.
آشکار است که ویژگی نخست دومی را هم به دنبال خواهد داشت .
پس دولتهایی که دلسوز مردمان خود باشند و به سرافرازی و سربلندی میهن خویش بیندیشند باید نخستین برنامه شان کار آفرینی برای جوانان بوده باشد.
همچنین پدران و مادرانی که پروای زندگی فرزندان خود را دارند و آرزومند خوشبختی و به پیری رسیدن آنان می باشند باید به هنگام زمینه همسرگزینی آنها را فراهم سازند.
نویسنده: کیخسرو شهریاری