نام خدا ذکر نخست لبم شاکر الطاف خدا شد دلم
باز دلم دست قلم را گرفت طرح سوال از رؤسا پا گرفت
دروغ چرا (وافر) و رایج شده؟ جامعه له زیر حوائج شده
به دست آلوده ی بعضی سران سایه ی تحقیر شده بی کران
رزاق ما خدای عزت پذیر نه بسته ی حقارت از آن امیر!
منت شیخ الوزرا تا به کی؟ توهین او مکرر و پیاپی
گرانی (تحفه) و (رهاورد) کیست؟ (بیکاری) حاصل عملکرد کیست؟
مبتکر مسکن اجتماعی خدا به روح وی دهد شفائی
مسکن اجتماعی اَش یتیم بود مخترعش یائسه و عقیم بود
یک قدم خیر چرا برنداشت؟ برده و خورده و خسارت گذاشت
بین مدیران، ز مزخرفترین کی رود او در دل و ناف زمین؟
مدیر (خودشیفته) و بی ظرفیت (میلیاردر) و (هتاک) و (بی تربیت)
دیگری تهمت می زند به نظام می گیرد از پله ی خود انتقام
رفته ز یادش که نبوده کسی؟ که دیده از پله محبت بسی
چرا نمک خورد و نمکدان جوید؟ از چه ولینعمت خود را گزید؟
پنجره ی خیانتش وا شده خیانت نهانش افشا شده
دیگری لبخند ملیحش ظریف بگوید آن چه که پسندد حریف
دروازه اش باز و،بسی خورده گل با دشمنان در سازش و تساهل
روح مسلمانی و ایرانی اش نمی شود دیده به پیشانی اش
کاندید حل مشکلات کشور خود شده (مشکل آور) و (دردسر)
اکسیژن مردم از ایشان گران بر عمل به (وعده ها) ناتوان
بسته ی تحقیرنباشد دوا (کار) و (درآمد) برساند شفا
عده ای در پول شناور شدند چو (فیل) و (زرافه) تناور شدند
عده ای با (روزه) به سر می برند خجالت و خون جگر می خورند
حضرت (شیخ الوزرا) بیخیال جواب چه دارد بدهد بر سوال؟
چونکه ندارد پاسخی بر (چرا) کرده سخنگوی خودش را جدا
از متملقان و در تیم وی مسببان رأی و تحکیم وی
برائت از وی را علم کرده اند در (حزب باد) و پیش آن (بَرده) اند
حامیان دیروز آن عزیزند از (غلط خودکرده) می گریزند
دامنشان آلوده ی به ننگ است حنای آن حزب، بدون رنگ است
(نقاش) طلب کن ز خدا ظرفیت معرفت مسیر و هم بصیرت
به قلم: غلامحسین رضایی - نقاش
انتهای پیام/*