بدون پول، سرگردان معلم
چه مظلوم است در ایران، معلم
همیشه قرض و وام و ناله دارد
ندارد قسط ها پایان ، معلم
برای او دُبی، آنتالیا، کیش
ندارد مطلقا امکان، معلم !
تمام مشکلات زندگی فیل
ولی در این میان فنجان معلم!
اگر زوجی معلم شد، بگویید:
دو تنها و دو سرگردان معلم !
فقط کار و فقط کار و فقط کار
برای یک دو قرص نان معلم
رسید اقساط وام و خواهد افتاد
چو یوسف گوشهی زندان، معلم
شبیه وضع لبنان است حالش
همیشه بی سر و سامان، معلم
فراری میشود از دست تنگی
بیاید گر شبی مهمان، معلم
حقوقش را سرِ هر ماه فوری
کند پنهان ز فرزندان، معلم
شده دل سرد، یخ بسته نگاهش
شبیه عصر یخبندان ، معلم
پس انداز تمام عمرشان شد
فقط خرج دوا درمان، معلم
برای قدر دانی از مقامش
خریده همسرم لیوان، معلم !
همه ساله به سوی کرمان
سرازیر است از بم ، معلم!
بیاید بعد از آن از سمت شهداد
دقیقاً با همین فرمان، معلم!
نیاید کاش فردا تا کلاسش
شود جشن حنابندان، معلم
دوباره زنگ انشاء و ریاضی
کشد بر روحِ من سوهان، معلم !
کتک زد اولِ هر صبح ما را
دبستان تا دبیرستان معلم !
*
مگر از دست دنیا کم کشیدی
که هر شب میکشی قلیان معلم ؟!
تو را چه به کباب برگ و چنجه
بخور هی کشک و بادمجان، معلم !
*
اَلا یا ایها الساقی کمک کن
شود هر مشکلش آسان، معلم
انتهای پیام/*