به گزارش «تابناک کرمان»؛ آقا مجيد مخدومی از فرماندهان کرمانی در دوران دفاع مقدس خاطرهی جالب دارد بدین شرح : در جنگ گاهی مواقع تیر یا ترکش خمپارهها سبب آسیب رساندن به حیوانات وحشی منطقه درون کوهها و دشتها میشد و آنها را زخمی میکرد.
مدتی بود که بیست نفر از رزمندگان کرمونی به دستور شهید سردارحاج قاسم به گردان ۴۱۹ جیرفت فرستاده شدیم تا با آنها علیه دشمن بجنگیم. در لشکر ۴۱ ثار ا... کرمان هر شهرستانی از استان برای خودش یک گردان داشت که گرداناشون شماره داشتند. مثل گردان کرمونی ها ۴۰۸ و جیرفتی ها ۴۱۹ بود. یا کهنوجی ها، رفسنجونیها و بقیه شهرها هر کدوم ور خودشون یه گردانی بودند. که موقع عملیاتها یک دست میشدیم و روزگار دشمن رو سیاه میکردیم. هش عملیاتی نشد که ما استان کرمونیا بریم و پیروزی نداشته باشیم. ور همی خاطر لشکر ثار ا... جزو لشکرهای پیروز دوران دفاع مقدس بود.
این وسط در مواقع غیر عملیات از هر چادری صدای خنده و شوخی به گوش میرسید. وقت عبادت هم بچه ها و اونهایی که شهید شدند همگی یک پارچه خلوص و ایمان میگردیدند، به حدی که میشد بزرگترین عرفا رو در شبهای جبهه دید.
بگذارید یک خاطرهای از خوردن آبگوشت کله پاچه براتون تعریف کنم. يك روز صبح زود كه مشغول کوهپیمایی در منطقه ذلیجان بودیم، ديديم حاج بهرام سعیدی فرمانده گردان جیرفت و معاونش برادر برصم یکی از این قوچهای ترکش خورده و نیمه جون رو پیدا کردند و روی کولشون دارند از کوه پایین میآورند.
گفتیم حاج بهرام سهم ما فراموش نشه. خندیدند گفتند گوشتش مال ما کله پاچهاش مال شما. بعدشم رفتند. همون شب از کنار چادرشون رد میشدیم دیدیم بوی آبگوشت كله پاچه میاد. ظاهراً قوچ رو خورده بودند و کله پاچهاش رو برای ما ور بار گذاشته بودند.
صبح روز بعد نمازمون رو خوندیم و ظرفمون رو برداشتیم بردیم از چادر فرمانده گردان آقای بهرام سعیدی آبگوشت کله پاچمون رو بگیریم بیاریم چادر کرمونیها. دیدیم مشغول نماز خوندن هستند و بعدش زیارت عاشورا رو شروع کردند. آن روز هوا سرد بود و بچه ها در چادر منتظر کله پاچه بودند.
بنابراین کله پاچه ها رو تو ظرفمون خالی کردیم و بردیم تقسیم کردیم بین بچه های چادر. بعدشم ظرفها را شستیم و رفتیم کنار برادرای جیرفتی به زیارت عاشورا. اونا بعد از زیارت عاشورا رفتند ورزش و کوهپیمایی. ما هم به چادرمون برگشتیم و مشغول برنامههای روزمون شدیم که یه هو دیدیم بهرام سعیدی فرمانده گردان با چند تا از رزمندههای قوی هیکل جیرفتی از راه رسیدند و گفتند آبگوشتهای ما رو بدید.
فکر میکردیم شوخی میکنند. علی آقا نجيب از رزمندگان شجاع همراه ما گفت قيافه ما به آبگوشت خورها میخوره. دیدیم قضیه جدی است و واقعاً آبگوشتهاشون رو میخواهند. گفتیم خودتون گفتید کله پاچه اش مال شما. ما هم دیدیم دیشب لطف کردید اونو برامون بار گذاشتید، صبحی اومدیم آوردیم و خوردیم.
حاج بهرام فرمانده گردان که خوب دویده و آماده خوردن آبگوشت شده بود، اوقاتش تلخ شد و گفت یعنی هیچ چیز نمونده و همش رو خوردید. یکی دیگه از بچه ها گفت همش رو خوردیم. حاج بهرام با همون لهجه جیرفتی و عصبانیت گفت من نمیدونم شما اومدید جبهه بجنگيديد يا آبگوشت بدزدید.
گفتیم حاجی بیخیال. شما گوشتش رو خوردید ما هم با هماهنگی خودتون کله پاچه اش رو. اگر اشكال داره که خسارتش رو بدیم. حاج بهرام كه اصلاً انتظار اين حرفها رو نداشت زد زير خنده و گفت خوشم اومد، به اينها ميگويند چريک چترباز کرمونی. كسی كه بتونه آبگوشت کله پاچه حاج بهرام سعیدی و نیروهای گردان جیرفت رو بخوره واقعاً چريكيه. نوش جانتان از شير مادر حلالتر. بعدش رو به نیروهاش کرد و گفت بریم تا نون و پنیرمونم نبردند. یه چیزی بخوریم که باید بجنگیم. ما هم نفس راحتی كشيديم.
انتهای پیام/*