پاسخی به مقاله آقای رضایی در مورد صادق هدایت

کد خبر: ۳۶۳۲۰
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۸ 18 May 2015

قهرمان و ضد قهرمان

قهرمان کیست؟ آیا جامعه امروزی نیاز به قهرمان دارد یا قهرمان ها مربوط به جوامع بدوی و قومی بودند که هر یک نیاز به اسطوره هایی از خشونت، قدرت و غیرت داشتند تا با خلق روحیه حماسی و جمع کردن فوجی از انسان های معمولی در گرد خود به آن ها قدرت داده و گرد خود جمع آورد تا با همیاری هم قوم و سرزمین خود را از خطر حمله اقوام همجوار حفظ کند.

آیا جامعه شهری و پر از دکترا هم نیاز به قهرمان دارد؟ دیگر شرایط قومی و خشونت های قبیله ای وجود ندارد که در آن به قول ابن خلدون به هم بتازند و سخت خوها بر نرم خوها غلبه کنند و میراث رفاه و آسایش آن ها را به اقوام خود به ارمغان برند.

قدیمی ترین نوع قهرمانها، آن هایی بوند که به قصد کشتن دیو و خلق حماسه در پشت کوه ها به آن سوی دیار خود رفته و با غول ها و دیوها بجنگند تا سر غول یا گنجی که غول از آن محافظت می کرد را به جانب قوم خود بیاورند و این نوع قهرمان ها، که مثال نوعی آن در شخصیت رستم توصیف شده است، بیشتر افسانه بودند تا در سایه این نوع افسانه ها، قهرمانک هایی در سرزمین ایران طلوع کنند. ایران سالها اسیر چنین قهرمان بازی های جسمانی بود که گروه های مختلف را برای ساختن آن بسیج می کرد تا در آستانه نظم جدید جهان، در ایران شخصیت هایی مانند نادرمیرزا و فتحعلی میرزا را به دربار شاهی راه دهد.

بعد هم نظیر چنین قهرمان هایی، به فرنگ رفتند تا این بار نه گنج هندی بلکه عقل مغربی را به ایران آورده و با ساختن مدرسه و تدریس زبان انگلیسی و فرانسه، ذهن مردم را همراه خود به غرب برده و تکنیک را برای ایران به سوغات آورند.

اما مشکلات ناشی از مصرف تکنیک و غرب زدگی در جامعه در حال تأسیس ایران، با تلاشهای بعدی افرادی همچون اقبال و شریعتی برای بازگشت به خود، جبران شده و به خلق انقلاب اسلامی انجامید تا به قول یکی از اسطوره شناسان این بار مردم از درون خود برخیزند و دلشان را به قهرمانی فراخوانند. با این حساب، اقبال لاهوری، جلال آل احمد و شریعتی، قهرمان هایی بودند که نه با جسم و جان خود، بلکه با عملیات فکری خود، مردم را به بیداری و از درون برخاستن دعوت کردند تا آن ها درون خود را با توجه به روشنگریهای اسلامی که به رهبری امام خمینی و متقدمین وی همچون شهید مدرس صورت گرفته بود، باز یابند. قهرمانان جامعه ای که به جای شمشیر قوم ها، مدرسه ها در آن تمرین تجربه ی شایستگی بودند، به جای منش خشونت و حماسه، مشی فکر کردن و خویشتن یابی را به مردم می آموختند و به آنها ثابت کردند که "خود" چگونه می تواند محقق شود تا آن ها با این راه ها، خود اسلامی یکی از اسما واژه مرکب جمهوری اسلامی را تشکیل می دهد، را بیابند.

گذشته از بحث در باب چگونگی تشکیل جوهر مفهومی جمهوری که مصداق بارز آن از مبارزات مشروطه خواهی و بعد آن شروع شده و می توان به پیشینه مشورت در اسلام یا روحیات دموکراتیک در دولت پارت هم اشاره کرد، باید به مظاهری اشاره کرد که این "خود" در برابر آن ساخته شد و روشنفکران ایرانی یا نویسندگان در نشان دادن این "وضع بد" که نتیجه ای از غربزدگی یا هجوم هیولای غیربومی همچون تکنیک شهری غرب در ایران بود، نقش ارزنده ای داشتند.

سخن گفتن از خوبیها نصیب هر کسی نمی شود، اما باید اشاره کرد توجه به بدیها و کشف ریشه های مشکلات در جامعه نیز که گاهی عاملان این توجه مفتخر به دریافت لقب "سیاه نما" می شوند و خوانندگان آثار آن ها احتمالا خودکشی کنند، معمولا به جای تقدیر اسباب تحقیر قهرمان هم می شود. نمونه این قبیل افراد، جعفر شهری است که خواندن کتاب وی شاید در زمانه فعلی، برای ما میسر نباشد که همراه نوشتن تاریخ اجتماعی، فضای شهری جدیدی که در ایران رایج بود و نمونه ی بارز مصائب و مشکلات جامعه شهری که در شعر "مریم" عشقی نیز مشهود است، را به رخ کشیده است.

در ایران قبل ازانقلاب، ادبیات در هاله ای از سیاست و آرمانگرایی گم شده بود و در این میان کم بودند کسانی که به جای آرمان گرایی و یا نشان دادن "خود" آرمانی در جامعه ما، چهره بد زندگی را هم نشان می دادند. فیلمهای زیادی ساخته می شد که به وضع بد مستأجران می پرداخت و از دود افیون و ریشه های اجتماعی آن و یا مصائب اخلاقی شهرنشینی دم می زد. در این میان، نشان دادن وضع بد روابط انسانی و مسلط بودن برخی خلقیات شبه عرفانی مانند داستان "مردی که نفسش را کشت" نصیب کسی نشده بود جز صادق هدایت. افرادی مانند شریعتی، هدایت و حتی صمد بهرنگی خودمان که بینشی عمیق از وضع خوب و بد زندگی اجتماعی را به مردم نشان می دادند، در زمان ستم شاهی، از تیر زهرآگین ضدقهرمانانی در امان نبودند که با ایشان نه رو در رو که از در تهمت، افترا و خدشه وارد کردن به آثار اندیشه آنان مبارزه می شد.

یکی از نیاتی که در تحقق انقلاب اسلامی دنبال می شد، حمایت و حفظ اندیشه ورزان و کسانی بود که نه صرفا با مبارزات چریکی که بلکه از طریق بالینگری فرهنگی در جامعه به روشن شدن بینش مردم کمک می کردند، حتی ضرورت انقلاب فرهنگی بیشتر هم محسوس بود. اما متاسفانه این بیماری فکری که ضدقهرمانان آن دوره در پاشیدن تهمت بر شخصیت افراد مبرز جامعه داشتند به دلیل ریشه انداختن در ذهن جامعه و پنهان شدن در ناخودآگاه مردم بعدها نیز باقی مانده بود.

 چرا که اگر ضرب المثل و یا برچسبی برای نویسنده ای زده شده بود، مانند همین جکهای قومیتی که تا کنون هم مانده است، مدتها کارگر بود. از سوی دیگر، این افراد به دلیل تازه بودن میدان فکری اندیشه اجتماعی کمتر از حمایت پایگاه های دینی و مذهبی بهره مند بوده و از حمایت فکری مردم با آن ناخودآگاه فکری مغشوش محروم بودند. متاسفانه این جریان به خاطر ریشه داشتن تفکرضدقهرمانی در جامعه همواره دستخوش تزلزل و تخریب قرار گرفت و این روند تا مدتها ادامه یافت تا جایی که افرادی همچون دکتر بهشتی نیز از این رفتارها مصون نماندند.

نمونه این مصائب، کتابهای زیادی است که هم اکنون نیز در هجو و طعنه بر روشنفکری نوشته شده و در نمایشگاه ها فروخته می شود تا روشنفکری واقعی را با روشنفکرمأبان دولتی دوران ستمشاهی به مسلخ ببرند. به این گونه شاید دیگر دنباله آن تفکر قهرمانی که "خود" خوب و "خود" غیربومی یا دچار مشکل را به مردم ایران نشان دادند، ادامه نیافته و ما شاهد رواج بی اخلاقی و رخنه معضلات اجتماعی در زیر پوست جامعه باشیم. چرا که با این اعمال بدمان دیگر امکان داشتن تحلیلگر اجتماعی و یا تسهیلگر جامعه را نداشته ایم. چرا که لازمه داشتن این گونه افراد نخست ارج نهادن و الگو کردن شخصیت هایی است که در گذشته این تجربه را داشتند. اما ما داریم شخصیت هایی مانند جلال آل احمد و صادق هدایت را با قلم هایی به ظاهر تحلیلگر تحلیل می بریم تا از این میان چه خیزد؟

متأسفانه به خطر زهر تهمتهای قدیمی، منش ضدقهرمانی با لباس قهرمانی در جامعه ما رسوخ کرده و این خود یکی از علت های ظاهر شدن بداخلاقی و تندخودیی و غلبه نفسانیات در جامعه ما است. دیگر ویران شدن یک جامعه نه با مرگ قهرمان قومی، که با رواج تفکر ضدقهرمان (آن هم در لباس قهرمان)، در اندیشه صورت می گیرد که چه بسا بازار آن داغ است/ دریغ از ایران که ویران شود!

محمد زینالی، جامعه شناس

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۳
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۳۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۹
بنظرم آقای زینالی خود نقض غرض فرموده اند چه اینکه بجای واکاوی هدف و بررسی گفتمان یک نقد ساده و مصداقی به واکاوی و بررسی نیت نقاد پرداخته اند و همانطور که از نوشته ایشان هویداست غیر از تخطئه نوشتار آقای رضایی با این مفهوم که چرا در لباس ضدقهرمان قصد بر قهرمانی در حوزه اندیشه نموده است؛ خود ایشان سعی دارد بدون هیچ استناد و استدلالی و صرف انگ زنی به این نقد پاسخ دهد! بهتر است خود ایشان در لباس ضد قهرمان وارد عرصه نشوند و به آنچه دیگران را دعوت می کنند خود عامل باشند، نه تنها در نگاه اول بلکه در چندین مطالعه مجدد هنوز برایم مفهوم نیست که آقای زینالی به کدام قسمت از مقاله آقای رضایی در مورد صادق هدایت و بوف کور و نیز حتی مقاله توضیحی بعدی ایشان را مورد ایراد قرار داده اند و به زعم خود از مقام پاسخ برآمده اند!؟
سيامك
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۲۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۹
جناب زينالي آقاي رضايي با متانت به نقد شما پاسخ دادند.مثل شما كامنت تحكم آميز نذاشتن!!
شما طوري اسب كلام تاختي كه گويي مساله رياضي حل كردي كه ديگران از حل آن عاجزبوده اند!!
جناب جامعه شناس!جامعه محل تضارب افكار و عقايد است نه پريشان سخن راندن.
نوع برخورد شما با مقاله آقاي رضايي اين ضرب المثل تركي را يادم انداخت:
بوردا منم بغداد دا كور خليفه!
پرويز
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۱
سخن از انقلاب و..جمهوري اسلامي و.. چه ربطي به نقد ادبي جناب رضايي دارد؟! آيا چنين نوشته اي پاسخ است؟!
نظر شما
Chaptcha
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
آخرین اخبار