از آنجا که این سخن رهبر، طعم دیگری دارد بر آن شدم تا برای تأیید فرمایشات حضرتشان گزارشاتی را از عملکرد مسئولان در مبارزه با مفاسد اقتصادی و برخورد با مفسدان عرضه دارم و برای این که پاسخگوی ادعاهایام باشم گزارشی از مصائب خانواده خود عرضه میدارم.
کارنامه چند رئیس دولتدر روزهایی که رئیس جمهور وقت، با مفسدان، فقط مبارزات لفظی داشت تحت عنوان «دوصد گفته چون نیمکردار نیست» در کیهان نوشتم اگر شما هزار بار بگویید نان و برای تهیه لقمهنانی از جایتان حرکت نکنید در همان جایی که نشستهاید از گرسنگی میمیرید و نیز به نخستوزیری که پر شعار میداد و با چهرهای روشنفکرمآبانه هر چه بخواهی مرتجع بود و کارهای کشور را به عواملش که بسیاری از آنان با انقلاب اسلامی هماهنگ نبودند، سپرده بود نوشتم: آقای نخستوزیر! شاه سلطان حسین که سرش را روی پشت بام قصرش بریدند، همانند شما به همه کس خوشبین و آنچه را دست اندر کارانش انجام میدادند، درست میپنداشت و همچنین به رئیس جمهوری که منافقان راستین چپنما اطرافش را گرفته بودند و نتیجه حماقتهایاش این شد که نهایتا با هیکلی زشت از کشور فرار کند، نوشتم سرورم به هوش باشید که اطرافیانتان همه عوامل راست و چپنما میباشند.
و نیز پس از فرار جنابشان از کشور و افتادن مدیریت به دست کسانی که اسلامشان را از آخوندهای مصلحتاندیش آموخته بودند و هر لحظه بیشتر از پیش، حاکمیت انقلاب را راکد میساختند، مقاله ای را با عنوان «اجتهاد، ارتجاع و التقاط» نوشتم که مطلوب مومنان و امیرمومنان قرار گرفت و دشمنی التقاط و ارتجاع تا به امروز به دلیل همان نوشته هر لحظه با من بیشتر میگردد. در آن مقاله نوشته بودم هرگاه فقیهی بر پایه رهنمودهای آئین حکومت اسلامی برای رهایی مستضعفان از چنگال مستکبران به پا خیزد و امت چون پروانگان به روشنی شمع وجودش به پرواز درآیند، نخست ارتجاع تا میتواند جامعه را به آرامش دعوت میکند و آنگاه که حرکت، همگانی گردید ارتجاع نیز بر پایه وحشت از تنهایی یا طمع، در میان امت به راه میافتد لیکن چون توان حرکت ندارد در میان راه زانو میزند و راهبندان میکند.اینجاست که رهروان رهنشناس که از رهبرشان عقب ماندهاند، گروهی به چپ میزنند و گروهی به راست و گروه خودباور و گستاخشان پای بر پشت خمیده مرتجعان نهاده و به شکل خطرناکی بدون این که رهبر را پیروی کنند و با این که نمیدانند راهی را که میپیمایند به کجا ختم میگردد به سرعت میدوند و هر لحظه خط التقاط گشودهتر و پر رفت و آمدتر میگردد و التقاطیها مرتجعانه بیشتر میگردند و حرکت اجتهاد کندتر میشود.
نامه دیگرم که برای انقلاب اهانتآمیز و برای مدیران هرچه بخواهی تحقیرآمیز، این بود:
از آرایش زنان در عربستان تا بزک کردههای ایران
آقایانی که اسلام اسلام میکنید و قرآنتان را لب طاقچه گذاشته و سنتهای اسلامی را در دام فرهنگ روز غرب، به دام افکندهاید و فرهنگ کشورداری را از تفاله فلسفههای غرب و شرق الهام میگیرید، آگاه باشید که پیروزی انقلاب ما با انقلاب کشور چین در یک دهه اتفاق افتاده و اینک کشور گیشا و تریاک دیروز که سره یک ملیاردی آن، پنج برابر جمعیت ایران میباشد، به همین زودی خودکفا میگردد؛ آن روزها هنوز چین بساط تولیدات خود را در پنج قاره جهان گسترش نداده بود. لیکن ما هنوز دومین واردکننده بزرگ سرخاب و سفیداب و لوازم آرایش جهان میباشیم، با این اختلاف که زنان عربستان سعودی و اولین واردکنندگان لوازم آرایش، این اسباب و اجناس را در حرمسراها یا خلوتخانهها مصرف میکنند لیکن زنان ایرانی که با انقلاب اسلامی بیگانه یا مخالفند، لوازم آرایش را به طراحی دشمنان در خیابانها برای فریب جوانان به کار میگیرند.
چرا چین توسعه یاقته شده است ؟دلیل دیگر این که چین پرواز میکند و ما در امور اقتصادی خود لنگلنگان میرویم، این است که چین اگر چه قرآن را نمیشناسد ولی در بسیاری از ارزشهای آن مغز را برداشته و پوست را برای آنان که قرآن میخوانند و نمیدانند قرآن چه میگوید، بگذاشتهاند. قرآن میفرماید: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ» و نمیگوید با قصاص نظم آفریده میشود و مردم در رفاه و تأمین، زندگی میکنند بلکه میگوید تنها تمدنی زنده میماند که قصاص در آن اجرا شود. اکنون من نمونههایی از فرهنگ چین و ایران را با اصول و روش تمدن قرآنی مقایسه میکنم تا دریابید چرا چین، آنچنان و ما اینچنین!
چین بودایی، نیمه مارکسیسم و نیمه لیبرالیزم اگرچه قرآن را نمیشناسند ولی به هر دلیل، به قصاص پایبندند و آن که لفظ میگوید و معنا ز دگر میجوید و قرآن را با صوتی زیبا قرائت میکند، هنوز باور ندارد «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ»، تمدنش بهمانند ما میگردد.
البته این را بنویسم که امام(ره) و رهبر معظم انقلاب در آنچه که مربوط به آنان بود، بر پایۀ ساختار حکومت غدیری حاکمیت کردند و به همین دلیل بود که توانستند کشور را در مقابل هجوم جهانی کفر، مصون بدارند و امروزه دشمن از قدرت ایران بترسد.
قصاص سبب حیات جامعهسخن پیرامون قصاص بود و ایمان به حقایق و احکام قرآن نه به قرائت آن و این که چرا چین کشور گیشا و تریاک، امروزه چنین اقتصاد و فرهنگ اقتصادی دارد و اداراتش با چنین نظمی عمل میکنند و ایران با چنین فرهنگ و دین و آئین و رهبری و مردمی اینچنین عزیز و مطیع، هنوز اندرخم یک کوچه میگردد و تنها دلیل آن پیروزی و این تابتاب خوردن دور خود، این است که چین اگرچه قرآن را نمیشناسد و نه هم باور دارند لیکن به هر دلیل این را دریافتهاند که با اجرای قصاص، رشد و ترقی حاصل میشود و جامعه دارای زندگی سالمی میگردد ولی ما به خاطر اینکه غربزدگان به ما نگویند شما مرتجعاید و غرب از ما نرنجد! به حدود الاهی و قانون قصاص عمل نمیکنیم! و قضاتی که اسلام را از دانشگاههای فرنگی آموختهاند برای صدور احکام الاهی ترجیح میدهیم.
ماجرای فرماندار فاسد و طعم عدالت علوی
ابنهرمه ناظر بازار اهواز بود، علی (ع) از او خیانتی دید به رفاعه بن شداد بجلی، فرماندار خود در اهواز چنین نوشت:
هنگامی که نامه مرا خواندی ابنهرمه را از نظارت بازار برکنار دار و او را به مردم معرفی کن و به زندانش افکن و آبرویاش را بریز و به همه بخشهای تابع اهواز بنویس که من اینگونه عقوبتی برای او معین کردهام. مبادا در مجازات او غفلت یا کوتاهی کنی که نزد خدا خوار میشوی و من به زشتترین صورت ممکن تو را از کار برکنار میکنم و خدا آن روز را نیاورد. و چون روز جمعه رسید او را از زندان درآور و ۳۵ تازیانه بزن و در بازارها بگردان. و هر کس گواهی آورد که ابنهرمه از او چیزی گرفته است، او را با گواه قسم ده و مبلغ را از مال ابنهرمه بردار و به صاحب آن بپرداز. و دوباره او را خوار و سرافکنده و بیآبرو به زندان بازگردان و پاهایاش را در بند گذار و تنها برای نماز باز کن. فقط اگر کسی برایاش خوراک یا نوشیدنی یا پوشاک یا زیراندازی آورد به او برسان.
و مگذار ملاقاتی داشته باشد تا مبادا راه پاسخگویی به محاکمه را به او یاد دهند و به آزادشدن از زندان امیدوارش سازند و اگر دانستی که کسی چیزی یا عذری به او آموخته است که به مسلمانی زیانی میرساند او را نیز تازیانه بزن و زندانی کن تا توبه کند.
شبها زندانیان را به فضای باز بیاور تا تفریح کند، جز ابنهرمه مگر بترسی که بمیرد در این صورت اور ا نیز با دیگران به حیاط زندان بیاور. و اگر دیدی هنوز طاقت تازیانه خوردن دارد پس از ۳۰ روز ۳۵ تازیانه دیگر بهجز ۳۵ تازیانه نخستین به او بزن. و برای من بنویس که درباره بازار و نظارت بر آن چه کردی و پس از این خائن چه کسی را برای نظارت برگزیدی. در ضمن حقوق ابنهرمه خائن را نیز قطع کن.
وکیل برای کلان سارقان !
اکنون برخورد چین و ایران را با خائنی گزارش میدهم. در چین رئیس بانکی که فقط صد دلار از بیتالمال دزدیده بود را در مقابل بانکش اعدام کردند لیکن در ایران کلانسارقانی که اقتصاد کشور را فلج میسازند، حق دارند برای دفاع از خود چندین وکیل متخصص در رشتههای مختلف استخدام کنند تا اگر قاضی با آنان همکاری نکند و تن به بده بستان ندهد با دانشهای غربی خود که بر ایران حاکم است و فشارهای رسانهای، وی را مچاله کنند و عقب برانند!
و اما پیرامون مواد مخدر، من در مستندی دیدم فردی در چین همین که دید شخصی به کسی هروئین میفروشد، بلافاصله اسلحهای روی سر او نهاد و خالی کرد لیکن همه ما میدانیم که ولخرجترین زندانیان در ایران یا موادفروشان میباشند یا سارقان بزرگ کشور و شیرینتر اینکه توزیع مواد مخدر در زندان از خارج زندان سادهتر است!
وقتی حکم مرگم را دستم دادند!
یک نمونه هم از رسیدگی دادگستری جمهوری اسلامی دربارۀ قصاص و بازپسگیری اموال مسروقه که مربوط به خودمان میباشد و در صفحه ۶۲ کتاب «نقدی بر درماندگی شورای عالی فرهنگ پشت کوه قاف» به ثبت تاریخ دادهام، بازگو میکنم. همسرم زمینی را که کنار منزلمان بود با پول پدری برای فرزندانش خرید و آقای صابریفر، شهردار روز به من گفتند اگر به اندازهای که پارک شکل بگیرد و شکل هندسی منظمی پیدا کند، بخشی از زمین را به شهرداری بفروشید، شهرداری بهایش را میپردازد که هنوز نپرداخته است و بخشی از زمین پشت دیوار همسایهمان که رئیس بانکی بود، قرار داشت و روزی که حضرتش با وکیل و قاضی، دوست و همسفره بودند، رئیس بانک به قاضی میگوید این زمین متروکه کنار کال دیروز و پارک امروز، پشت منزل ما میباشد و قانونا متعلق به ماست ولی حیدر رحیمپور اطراف آن را دیوار کشیده است!
و قاضی محترم، فردا به من اخطار میکنند اگر زمین همسایه را مسترد
نداری، جرمت کیفری است و پس از آنکه برای گرفتن زمین، اجرا صادر فرمودند
مشخص شد که زمین از آن من نیست لیکن قاضی اعتنایی ننهاد و بنابراین به
تهران شکایت و پرونده به تهران منتقل و پس از هشت ماه به مشهد برگشت و برای
رسیدگی به شعبه دیگری انتقال یافت و قاضی جدید چنین حکمی را صادر کرد: این
درست که زمین اکنون بهنام حیدر رحیمپور نمیباشد لیکن غاصب زمین ایشان
بودند و چون اکنون مردهاند(!) زمین به فرزندانشان ارث رسیده است و اخطاریه
را به منزل ما فرستادند.
تصادفا خودم منزل بودم و ابلاغ آن حکم را از مأمور گرفتم. به مأموری که مرا میشناخت گفتم بهنظر شما من مردهام؟ و او با لبخند تلخی گفت: استاد بیش از این برای خودتان دردسر نیافرینید زیرا میراندن شما کار دشواری نیست و روز بعد مأمور اجرا آمد و و دیوار خانه ما را خراب کرد و زمین را تحویل آقای رئیس بانک داد و در مقابلش قطرات اشک صاحب زمین، بانویی از بانوان انقلاب که گوشهای از خدماتش را خواندهاید، نه به خاطر زمین که به خاطر نابودی زحمات امام(ره) و امت بر زمین میچیکید و زمین را تحویل رئیس بانک دادند.
ادارات امروز و انتظار داد گسترانیدن دستگاهها
با این اوضاع آقای رئیس دادگستری که امروز نیز پرونده زرچکان مزرعه به فرمان شما از مشهد به تهران انتقال یافته است، آگاه باشید که اگر پرونده برای رسیدگی دگربار به مشهد انتقال یابد و قضاتی با ایمان به آن رسیدگی نکنند و باز در قبضه قضاتی درآید که مالک دادگستری میباشند، آش همان آش و کاسه همان کاسه است.
سرورم! تا این اداراتی که اروپا در دوران قجرها برای ما ساخته و آمریکا در دوران پهلویها بدان پرداخته است، ادارهکننده کشور باشد، هر لحظه باب ستم گشادهتر و دست و پای عدالت بستهتر میگردد.
الگوی آیت الله خلخالی
برکرسیپریدگان روز، این سخن مرحوم خلخالی را هم گوش فرمایید. خلخالی، قاضی و فقیه اسلامی به من فرمود فلانی من فقط ۸۴ نفر از مفسدانی که با سلاحِ هروئین آدم میکشتند را اعدام کردم که ۱۷ نفر از آنان کارخانه تولید هروئین داشتند و بقیه هم کلان توزیعکنندگان بودند. دیدی چه هیاهویی برایم به پا کردند و برخی از روزنامههای خودی نام من را جلاد بزرگ تاریخ نهادند اما پس از خارج کردن من از صحنه، دیگر کوچکترین نقدی بر دستگاه قضائی نشد! گرچه امروزه هر ساعتی، چندین جوان شکار توزیعکنندگان مواد مخدر میشوند و مسئولان فریاد میزنند آسوده بخوابید که ما بیداریم و من هم این نمک را به روی زخم خلخالی ریختم.
باور کنید که امروزه پول کلانی که بیشتر از بها خورشت و نان کشاورزان میباشد، هرویئنیهای روستا از اموال آنان برای پرداخت بهاء هروئینشان میدزدند و آنچه به پاسگاهها شکایت میکنند، پاسخ پاسگاه این است تا این قوانین و این دادگستری باشد هر لحظه وضع خطرناکتر میگردد و کاری هم از دست ما بر نمیآید زیرا سالی چند قاچاقفروش از ما شکایت میکنند و دادگستری ما را محکوم میکند! اگر ریاست دادگستری اجازه فرمایند و نرنجند دهها سند زنده را در نشریات انتشار میدهم.
و لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم