امام حسین مبارزه با ظلم و ستم را توجیه اجتماعی و سیاسی نمیکرد/ ناسیونالیسم کوردی ظلم کردن را یک حق میدانند (بخش نهم)
در ادامه جلسات و یادداشتها امام حسین هستیم و درسها مورد عاشورای حسینی را مورد بررسی قرار میدهیم، در یادداشت گذشته در مورد مسئله حقیقت و شناخت امام حسین مطالبی را برای خوانندگان محترم عرض کردیم و در آنجا به این نکته مهم اشاره کردیم که برای امام حسین تفاوتها عرضی از جمله مسائل قومی و قبیلهای مهم نبود بلکه آنچه برای ایشان مهم بود سیراب کردن روح حقیقت جوی انسانی امام حسین بود.
به گزارش تابناک کردستان، امام حسین برای این مسئله حتی حاضر شد جانش را فدا کند تا برای عالم بشریت نشان دهد که انسانیت باید در مسیر درست و حقیقی خودشان حرکت کنند و نباید در مورد حقیقت و واقعیت تابع شرایط و تغییرات نظام اجتماعی باشیم. متاسفانه جریانها سیاسی و قومی و همچنین مکاتبها فکری در مورد حقیقت دچار پارادوکس هستند و از یک طرف ادعای حقیقت میدارند و از طرف دیگر اعتقاد به متغییر بودن حقیقت.
این تغییر پذیری حقیقت تابع تغییرات اجتماعی است و هر وقت نظام اجتماعی ما تغییر کرد مسلما حقیقت و واقعیتها ما هم باید تغییر کنند و این کار فرصت مناسبی را برای دیگران فراهم میکنند که اقدامات غیر انسانی خودشان را توجیه کنند. به عنوان نمونه مسائل مهم اخلاقی که در وجود و ذات انسان نهفته است میتوان متغییر باشد، به این صورت اگر تجاوز کردن به انسانها کار غیر انسانی است و این اقدام از لحاظ انسانی قابل سرزنش کردن است و، چون باید تابع تغییرات نظام اجتماعی باشیم باید ببینیم که نظام اجتماعی به کدام سمت رفته است؟
اگر نظام اجتماعی تجاوز کردن را کار خوب بداند ما هم قبول خواهیم کرد و اگر آن را کار زشت بداند ما هم آن زشت میدانیم و نمیتوان بصورت مستقل و ذاتی به این گونه مسائل نگاه کرد، اما آنچه این آقایان متاسفانه فراموش کردند اینست که این گونه نگاه کردن به مسئله حقیقت یک نگاه ناقص است و میتوان این نگاه را مورد انتقاد قرار داد.
اگر مبنای ما نظام اجتماعی و شرایط زمانه باشد باید سوال کرد که خود زمان و نظام اجتماعی تابع چه چیزی است؟ آیا میتوان قبول کرد که زمان و نظام اجتماعی پاک باشد؟ از طرف دیگر جایگاه مجرم و شاکی هم هر لحظه تغییر میکند و همه میتوانند به استناد تغییرات نظام اجتماعی اقدامات غیر انسانی انجام دهند و کسی هم نمیتواند آنها را مجازات کنند و مسائل حقوق بشر و دفاع از افراد بی گناه و مورد تجاوز هم زیر سوال خواهد رفت.
از طرف دیگر نمیتوان در برابر ستمکار و جنایتکار هم ایستادگی کرد و بر علیه آنها قیام کرد و دلیل این کار اینست که، چون نظام اجتماعی و شرایط تغییر میکنند و مفاهیم ستم و ظلم را باید تابع نظام اجتماعی کنیم تا مشخص شود که آیا باید بر علیه ستمکار قیام کرد یا نه؟ این به عنوان مقدمه این مبحث بود و درس امروز امام حسین برای جامعه بشریت در مورد قیام کردن بر علیه ستمکاران و جنایتکاران بشریت است که نگاه ایشان نسبت به دیگران تفاوت زیادی دارند.
جریانها غیردینی اصولا دیگران را ستمکار معرفی میکنند و خودشان را همیشه مظلوم تاریخ میدانند که همه بشریت بر علیه آنها ستم و ظلم کردند و امروز باید آنها مجازات کرد، در واقع این نگاه یک نوع برتری یک قومی، یک نژاد و یک بخشی از جامعه انسانی را بر دیگران نشان میدهند و خودشان قوم برتر و نجات بخش بشریت میدانند.
به عنوان نمونه جریان کمونیسم اعتقاد دارد که نظام سرمایه دداری بر علیه همه کارگران جهان ستم و ظلم میکنند و این کارگران باید بر علیه این نظام ستمکار یا به عبارت خودش نظام سلطه قیام کنند، ما قبول داریم که نظام سرمایه داری بر کارگران ستم و ظلم میکنند، اما سوال اینست که فقط ستم و ظلم از طرف نظام سرمایه داری است؟ یعنی اگر ما نظام سرمایه داری سرنگون کنیم دیگر ریشه ستم و ظلم خشک میشود؟ اگر یک نظام کارگری به قدرت برسد دیگر بر علیه مابقیه کارگران جهان ستم نمیکنند؟
اما ما اعتقاد داریم که ظلم و ستم در همه انسانها میتواند وجود داشته باشد و تفاوتها فکری، قومی و مذهبی تاثیری در وجود نداشتن ستم و ظلم نیست، هر چند دین برای مبارزه با این مسئله که در وجود انسان ریشه دارد آمده است تا به انسان نشان دهد که انسانیت بدون وجود جنبهها منفی امکان پذیر است و باید با آن جنبه مبارزه کرد و اگر آن جنبهها غیر انسانی در وجود ما گذاشته شده است دلیل بر انجام دادن آنها است بلکه بخاطر احساس نکردن برتریها مادی این گونه جنبهها منفی در وجود ما نهفته است و اگر انسانها احساس برتری میکنند این برتری در حذف کردن جنبه منفی در وجود انسان است و حرکت در مسیر انسانیت باشد.
از طرف دیگر همین آقایان اعتقاد دارند که انسان صرفا دارای بعُد مادی است و فاقد بعُد غیر مادی یعنی روحی است و سوال اینجاست که اگر این ادعای درست و صحیح باشد، پس چرا باید بر علیه ستم و ظلم قیام کرد؟ مفهوم ستم و ظلم یک معنای روحی و معنوی دارد و از جسم مادی استخراج نخواهد شد و اگر ملاک بعُد مادی باشد انسانها هر روز به اجسام مادی هم ستم میکنند در نتیجه این اجسام مادی باید بر علیه انسانها قیام کنند و انسانی که ادعا میکنند که مورد ستم و ظلم قرار گرفته است خودش تبدیل به یک فرد ستمکار شده است.
این یک نمونه از نگاه انسان به مسئله قیام بر علیه ستم و ظلم بود و دیگر جریانها سیاسی و قومی هم همین ادعا را دارند که جهان بر فلان قوم ستم و ظلم کرده است و امروز نوبت ماست که بر دیگران ستم و ظلم کنیم، نمونه آشکار این سخن ما جریانها ناسیونالیسم کوردی است که امروز ستم و ظلم کردن را بر دیگران متاسفانه یک حق برای خودشان میدانند و در کانالها کوردی بر همه اقوام و گرایشها مخالف توهین و تهمت میزنند و اسم آن را دفاع از منافع کرُد میدانند. اگر ستم و ظلم کار زشت و غیر انسانی باشد چرا این جریانها انجام میدهند؟ جواب این سوال اینست که امروز شرایط تغییر کرده است و، چون نوبت ما فرارسیده است پس حق داریم ظلم کنیم.
ما در جواب این آقایان میگوییم که اولا ظلم کردن حق نیست بلکه ضد حق است، چطور شما این دو کلمه را کنار گذاشتید؟ ما قبول داریم که اگر کسی ستم و ظلم کرد باید آن را مجازات کرد و مجازات افراد مجرم یک حق انسانی است، ولی اگر شما هم ستم و ظلم کنید باید شما را هم مجازات کرد و تفاوتها قومی و سیاسی برای ما ملاک و مبنا نیست بلکه انسانیت مهم است و هر کس ستم و ظلمی را مرتکب شد چه دیندار باشد و چه غیر دیندار باید او را مجازات کرد. از طرف دیگر اگر ظلم کردن را به عنوان یک حق تلقی کنیم باید قبول کرد که دیگران که به شما ظلم کردن آنها هم این حق را داشتند ما انشالله این مسئله ناسیونالیسم را در یادداشتها مربوط به آنها ادامه خواهیم داد.
اما امام حسین یک نگاه انسان شناسی اسلامی و کامل داشت و اعتقاد ایشان این بود که همه انسان میتوان ستم و ظلم کنند و نباید تفاوتها قومی و مذهبی را ملاک قرار داد و آنچه برای ایشان مهم بود نجات بشریت و بیدار کردن انسانیت بود که در زیر سایه تقسیم بندیهای مختلف مخفی و پنهان شده است و امروز متاسفانه حتی دینداران و روحانیت در این مورد دچار اشتباه شده اند و عقیده دارند که انها مظهر پاک و مقدس هستند و همچنین از نظر آنها دیگران همیشه ستم و ظلم را انجام میدهند، در حالی که این نوع نگاه همانند بینش و نگاه دیگر جریانها سیاسی و قومی است که خودشان برتر از دیگران میدانند. امروز روحانیت این انسان شناسی کامل را فراموش کردند و از دین اسلام و الهی فاصله کردند و به دین سیاسی روی آوردند و همه چیز تابع تغییرات نظام اجتماعی میکنند.
مختار سلیمانی