به گزارش تابناک تهران؛ دیگر عوامل این فیلم کوتاه که داستان ببین همیشه خراشی هست روی احساس...، عبارتند از تهیه کنندگان: بهزاد خداویسی و امید فراهانی، کارگردان: بهزاد خداویسی، نویسنده: سولمازاعتماد بازیگران: رحیم نوروزی، هوشنگ رادی پور ، فیلمبردار: فرشاد خالقی، صدا: فرید پیرایش، صداگذار: عرفان ابراهیمی.
فیلم کوتاه «هدیه ای برای یک روز غم انگیز» فیلم موفق با کارگردانی خوش ذوق که حدود دو ماه پیش فیلمبرداری شده بود توانست در مدت زمان کوتاهی 5 جایزه از جشنواره های بین المللی را کسب کند.
این فیلم کوتاه در جشنواره های چون جشنواره توکیو، جیرونا اسپانیا، جشنواره بین المللی تایلند بانکو، جشنواره شیملای هند، جشنواره میکروفاف بلگراد صربستان و جشنواره بانگلو هندوستان شرکت کرده است.
بهزاد خداویسی در سال ۱۳۴۴ در تهران زاده شده و فارق التحصیل رشته بازیگری وکارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران می باشد. او با فیلم «تحفهها» به سینمای ایران وارد و سپس با بازی در فیلم «ضیافت» به کارگردانی مسعود کیمیایی و در کنار بازیگران بسیار مشهور آن زمان همچون فریبرز عربنیا و پارسا پیروزفر توجه بسیاری را به خود جلب کرد. او بعدها به تلویزیون راه یافت و با بازی در سریالهایی همچون «سرنخ» و «روزگار جوانی» به بازیگری محبوب در تلویزیون بدل شد به طوری که منتقدان وی را عموماً بازیگری موفق در عرصه تلویزیون معرفی می کردند. آخرین اثر او تا به امروز سریال نوروزی «دوباره زندگی» بودهاست. مدتی نیز بعنوان چهره پرداز فعالیت کرد و در حال حاضر کارگردانی میکند.
دلنوشته ای که بهزاد خداویسی در صفحه شخصی خود منتشر کرد را میخوانید:
شب آخر جشنواره فیلم جیرونا بود، در اسپانیای زیبا، با دردی ملس در عضلات پاهایم به سالن رسیدم، ساعت ها درشهر پرسه زدهبودم، درمیان کوچههای زیبا با شره سبزینههایی ازپنجرههایش،رنگها و شورمندیاش وآن رودخانه آرام جاری درمیان تپشهای شهر، آن درد هنوزهم درپاهایم سرمیخورد دردی که دوستش دارم و مرا به یادحال خوبم میاندازد، حال خوب ایرانیبودنم، آن شب با لبخند به من گفته بودند در ردیفهای جلو بنشینم و چه دلنشین بود که همه صندلیها برای هنرمندان بودباورش سخت بود فیلم من که بی زمان و بیمکان است و تنها به انسان، زندگی و مرگ میپردازد، و اسمی از جغرافیا و اقلیم و توصیف رنجها و مرارتهای ایرانیان در آن نیست، برگزیده شود اما آنچه دیده شد دقیقا همین بود: انسان، زندگی و مرگ که هنر برای روایت همین سه واژه است. وقتی نام من و نام فیلمم «هدیهای برای یک روز غمانگیز» از بلندگوها پخش شد، گویی به خلائی سینمایی فرو رفتم، مثل راه رفتن در میان مه بود با پس زمینهای از صدای ممتد کفزدنها، گویی به سمت آرامشی میرفتم که هنر ارزانیمان میدارد، مثل خوابی خوب، خواب دم صبح، من نماینده کوچک فرهنگ سرزمینم بودم، جایزهای را میگرفتم که متعلق به اندیشه و سینمای سرزمین من است و این مست و مسرورم میکرد آنچنان که دیگر هیچ صدایی جز صدای قلبم را که برای ایران میزد، نمی شنیدم. وقتی فیلمساز آمریکایی دستانم را گرم فشرد و تبریک گفت و خواست برای لحظاتی جایزه را در دستانش بگیرد پلکهایم را بستم و دلم غنج رفت برای لحظاتی که در آن تنها هنر است که قدرتمند است و نه هیچ چیز دیگر، مهم نیست از کدام سرزمین آمدهای مهم این است که در دستانت چه داری، در قلبت، در روایتت.گویی این جشنوارهها تنها تکههایی از جهان و زماناند که کشورها در آن با قدرت سیاسیشان، مستانه به اوج نمیروند، بلکه تنها هنر است که مثل فرشته سپیدی دست آدم را میگیرد و بالا میبرد، از هرجای جهان که میخواهی باشی، و من برای ایران، برای خودم وآرزوهایم برای درخشش فیلمم، برای همه گروه خوبی که در ساخت این فیلم کوشیدند، از همسرم که نویسنده فیلمنامه بود تا رحیم نوروزی نازنین که نقشش را بخوبی ایفا کرد، از فرشاد خالقی عزیز مدیر فیلمبرداری واز امید فراهانی و...
شادمانم اما میخواهم از دلتنگیام باشما حرف بزنم، دلتنگی عمیقی در قلبم برای سرزمینی که صدای زبان مادریام در سالن سینمایش پیچید، و آدمهایی که به نواها و کلمههایش با دل و جان گوش میسپردند.
جیرونا اسپانیا
#بهزادخداويسي