ربودی پنج دلبر را به یک جام
کنون تو مانده ای تنها تهِ جام
خوش است ، گر مِی خوری از دست دِلبر
چه با پارچ و چه لیوان و چه با جام
ولی دِلبَر نما جامی بدادت
تو را خیری نمی بینم در آن جام
گُمانم لب پَر است این جامِ برجام
نمی گیری دِگر جانم از آن کام
تو را می گفت آن فرزانه ی پیر
که قول دشمنان باشد فقط دام
چو تو غافل شدی از مکر دشمن
کجا شُد جام و بر جامت سر انجام
گرفتی دستِ کم تو دشمنانت
شدی مُضحک به نزد خاص و هم عام
من آن " هشیارِ" بَد مستم که روزی
رُبودی عقل من را تو به یک جام
دِگر مستی نگیرم از مِی تو
نه با یک جام و صد جام و نه برجام
انتهای پیام/*