زنی سالخورده،کشان کشان راهی را می پیمود که ناگهان جوانی سر رسید و از او سراغ مغازه ای را گرفت.زن پس از مدتی پر حرفی نتوانست آدرس را درست و حسابی شرح دهد.لذا پیشنهاد کرد جوان را همراهی کند.
راه افتادند و مشغول صحبت شدند.اتفاقا مسیر کمی سر بالایی بود و راه رفتن برای زن مشکل،اما او با نیروی فوق العاده تمام راه را طی کرد و مغازه را به پسرک نشان داد.
جوان که بسیار شرمنده شده بود،از او تشکر کرد،اما زن سالخورده گفت:
«لازم به تشکر نیست.من باید از تو ممنون باشم»جوان حیرت زده پرسید:
«چرا شما؟»
زن پاسخ داد:«تو امروز به من ثابت کردی که هنوز هم می توانم کار مثبتی انجام دهم و به کسی کمک کنم.بنابراین از اینکه احساس مفید بودن را در من زنده کردی،بسیار متشکرم.»
تهیه و تنظیم :مریم پارسا از کوهبنان
انتهای پیام/*