کد خبر: ۸۵۵۸۳
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۶ 30 August 2015
  به گزارش تابناک یزد محمد علی توانا، عضو هیات علمی دانشگاه یزد در یادداشتی که تابناک یزد منتشر کرده پیرامون دین ورزی و تفاوت نسل ها در پذیرش و عمل به دین نوشته است:از انقلاب مشروطه (1285) تا قدرت یابی رضا خان (1302) طبقه متوسط جدید کمی سیاسی تر شده بود و مطابات سیاسی همچون آزادی و برابری نقش بیشتر در آمال و آروزهای آنان بازی می کرد.

طبقه متوسط جدید حاصل ورود مدرنیته به ایران است و آغاز شکل گیری آن به پس از جنگ های ایران و روس در قرن نوزدهم بار می گردد. نیاز به اصلاحات نخبه سالارنه و ورود مدرنیته ابزاری به ایران به تدریج طبقه متوسط شهری را ایجاد نمود که زندگی آنان با بورکراسی اداری، نظام آموزشی ، تجارت، صنعت و هنر مدرن گره خورده بود.

به اعتقاد این استادیار اندیشه سیاسی گروه علوم سیاسی دانشگاه یزد: نگرش این نسل به مذهب ، حداقل در ظاهر، چندان از طبقه متوسط سنتی متمایز نمی شود. الیته این نسل کم و بیش، در کنار روشنفکران، روحانیون و اصناف سنتی و بخشی از دربار و ... در انقلاب مشروطه حضور داشتند. از انقلاب مشروطه (1285) تا قدرت یابی رضا خان (1302) طبقه متوسط جدید کمی سیاسی تر می شود و مطالبات سیاسی همچون آزادی و برابری نقش بیشتر در آمال و آروزهای آنان بازی می کند. در این عصر به تدریج شاهد گسست دینی نیز در آنان هستیم و نگرشهای مختلفی از سکولاریسم تا سنت گرایی در طبقه متوسط جدید شکل می گیرد.با قدرت یابی رضا شاه وجه اقتصادی و سکولاریسم مدرنیسم در اولویت قرار می گیرد و توسعه سیاسی به شدت سرکوب می شود، از این رو طبقه متوسط به امور اجتماعی، اقتصادی و تا حدودی فرهنگی و هنری فرو کاسته و مطالبات سیاسی آنان نادیده گرفته می شود.البته در همین شرایط بخشی بزرگی از طبقه متوسط از اصلاحات رضا شاه در زمینه نظام قضایی، بورکراسی، آموزش و پرورش، آموزش عالی، صنعت، فرهنگ و زبان حمایت می کند.

پس از شهریور 1320 بار دیگر مطالبات سیاسی در میان طبقه متوسط جدید سرباز می کند و گرایش های دینی طبقه متوسط جدید به دو دسته کلی تقسیم می شود : دسته اول طرفداران حزب توده هستند که یا اساسا دغدغه مذهبی نداشتند یا این که مذهب را در حوزه خصوصی محصور نموده بودند و دوم طرفدران جنبش ملی (ملی گرایان) که می کوشیدند میان ایرانیت واسلامیت پیوند برقرار نمایند البته با برتری ملی گرایی بر دیگری. البته در این میان بخشی از روشنفکران ایرانی مثل کسروی با مخالفت با اسلامیت و شیعه گری بخش دیگری از خرده گرایش های مذهبی طبقه متوسط جدید را نمایندگی می کنند .

پس از کودتای 28 مرداد 1332 طبقه متوسط تا حدودی سرخوره و منفعل می شود و بیشتر در حوزه اجتماعی به فعالیت مشغول است اما پس از اصلاحات ارضی و گسترش برنامه های مدرنیزاسیون محمد رضا پهلوی (به ویژه در قالب برنامه های توسعه هفت ساله ) طبقه متوسط جدید جان تازه ای می گیرد. گسترش دانشگاه ها، صنعت، تجارت و ... زمینه ی برنامه های فرهنگی و بعضا سیاسی را برای طبقه متوسط جدید فراهم می کند و تشکیلات احزاب ایران نوین ومردم و ... پاسخی به همین گرایش سیاسی طبقه متوسط جدید است .در این دوره گرایش های دینی و مذهبی مجالی برای ظهور نمی یابند و جریان امام خمینی(ره) در سال 42 و 43 بیشتر از سوی طبقه متوسط سنتی شامل کسبه و علما و همچنین مردم طبقه پایین طرفداری می شود تا طبقه متوسط جدید.طبقه متوسط جدید در این سال های بیشتر در قالب محفل های روشنفکری ادبی و علمی (دانشجویی) خود را به نمایش می گذارد. برای این گروه دین بیشتر جنبه شخصی و اجتماعی دارد تا سیاسی. اما از اواسط دهه 50 به بعد گرایش های مذهبی با ایدئولوگ های چون شریعتی، مطهری، طالقانی و امام خمینی(ره) در میان طبقه متوسط جدید جان تازه ای می گیرد. در این تجدید حیات دین در طبقه متوسط در کنار ارائه راه حل دمکراتیک و آرمان گرایانه به تمامی مسائل و مشکلات (از سویی طرفداران، شریعتی، مطهری، طالقانی و امام خمینی(ره) مسائلی از جمله رکود اقتصادی (که بخش عمده آن تحت تاثیر بالا و سپس پایین آمدن درآمدهای نفتی و بی برنامگی محمد رضا )، گسترش رسانه ها از جمله رادیو و تلویزون و روزنامه در جامعه، مهاجرت ها داخلی و خارجی و تحرک اجتماعی بر پیوند سیاست و مذهب در طبقه متوسط جدید تاثیر گذار است و در نتیجه آگاهی های سیاسی در میان طبقه متوسط جدید شاهد پیوستن بخشی از آنها به جریان انقلاب اسلامی هستیم .البته در همین دوره بخش کوچکی از طبقه متوسط جدید (همانند برخی بازمانده های جبهه ملی و برخی از طرفداران سلطنت و قانون اساسی مشروطه و طبقه متوسط بالا (مرفه تر) با چنین نگرشی مخالف بودند و درنتیجه یا به اعتراض به جریان انقلاب اسلامی پرداختند یا این که تصمیم به مهاجرت به خارج از کشور گرفتند و یا این که در نهایت سکوت پیشه کردند.

به هر حال پس از انقلاب اسلامی ایران این بخش از طبقه متوسط جدید ضربات سختی متحمل شد، چه این که هر گونه رفاه و اسایشی معادل تجمل گرایی دانسته می شد و برابری و مساوات یا حداقل تظاهر بدان بخشی از شرایط پساانقلابی را بازی می نمود. در این دوره جامعه می بایست یک شکل می شد این یکی شکلی به معنای این بود که طبقه مرفه تر (بالا و طبقه متوسط) می بایست در درون طبقات پایین اجتماعی حل می گشتند تا همه یک شکل گردند.

در این مقطع طبقه متوسط جدید دو گونه گرایش کلان دینی و مذهبی را تجربه نمود.گروهی که با جریان انقلاب اسلامی و طیف غالب در آن همراه شدند و همان باورهای ایدوئولوژیک و مذهبی آنان را اختیار کردند و گروه کوچک تری که سکوت پیشه کردند سکوت اینان بخشی ناشی از سرگشتگی وضعیت پسا انقلابی یود و بخشی هم ناشی از ترس. البته جنگ تحمیلی این وضعیت را تداوم داد. از اواخر جنگ گروه دیگری در طبقه متوسط جدید شکل گرفت که بخش از جامعه پذیری خود را در درون نظام اجتماعی، آموزشی، فرهنگی و ایدئولوژیک انقلاب اسلامی پشت سرگذارده بود و در نتیجه با باورهایی مذهبی حاکمیت همراه شد.همچنین بخش بورکرسی دولتی که در این سال های افزایش یافته بود گروه دیگراز طبقه متوسط جدید را تشکیل می داد اینان از نظر مذهبی تا حدودی با جریان حاکم همنوا بودند. به اینان می بایست نظامیان به ویژه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را نیز افزود.

مساله دیگر در این سال های ورود زنان به جامعه است. زنان در در جریان های سال های 56 و 57 حضوری گسترده در انقلاب اسلامی ایران داشتند، پس از جنگ نیز فضا و فرصت بیشتر برای حضور در عرصه های اجتماعی یافتند. به نظر می رسد بخش عمده زنان طبقه متوسط همانند خانواده خود می اندیشیدند. البته در این میان بخش کوچکی از زنان بودند که خواهان بازخوانی دوباره قوانین اسلامی درباره زنان بودند. اینان در فضای حاکم کمتر مجالی برای خود نمایی داشتند.در مجموع پس از جنگ و رحلت امام خمینی (ره) طبقه متوسط جدید گسترده تر شد و می توان طبقه متوسط جدید در این دوره را از نظر اجتماعی به سه گروه عمده تقسیم نمود: بورکرات های دولتی، بازاریان جدید، روشنفکران (دانشگاهیان، معلمان، نویسندگان و ...) که به نظر می رسد بخش عمده ای از اینان خواهان تجدیدنظر در تفسیرهای اسلامی بودند. آنان تفسیر یگانه از دین را کمتر می پذیرفتند و خواهان روزآمد شدن دین بودند. در عین حال اینان به بهبود وضعیت اقتصادی نیز نظر داشتند و دوباره مطالبات سیاسی (از جمله آزادی و حاکمیت قانون و ...) در میان آنان پا گرفت و جنبش دوم خرداد پیامد چنین وضعیتی بود.

پس از دوم خرداد 1376 طبقه متوسط جدید به چند دسته تقسیم می شود: گروه هایی که بیشتر دغدغه سیاسی داشتند و خود با دو دسته اصلاح طلبان معتدل و تندرو تقسیم می شدند. گروه ها اول خواهان سازگاری اسلام و دمکراسی و بودند (خاتمی جز این دسته قرار می گیرد)، گروه دوم به گونه ای دمکراسی غربی نظر داشتند و راه آن را کاهش قدرت نیروهای مذهب در سیاست و جامعه می دانستند. گروه دیگری در میان طبقه متوسط جدید بودند که بیشتر دغدغه اقتصادی داشتند شاید بتوان نماینده اینان را کارگزاران سازندگی دانست. از نظر اینان مذهب می بایست راه توسعه اقتصادی را هموار سازد. به بیان ساده تر اینان نگرشی پراگماتیستی به مذهب داشتند. شاید از همان گونه که سیدجمال الدین اسدابادی و مدرس داشت. گروه دیگر نیز بیشتر دغدغه فرهنگی و اجتماعی داشتند. اینان عموما روشنفکران فرهنگی و اجتماعی (همانند نویسندگان و شاعران و ...) تشکیل می دادند. به نظر می رسد این گروه نگاهی دراز مدت تر به جریان اصلاحات داشتند. نگرش اینان نسبت به مذهب یکپارچه نبود و از گروه های مذهبی تا سکولار را دربر می گرفت. در این دوره می بایست به نقش زنان به ویژه زنان طبقه متوسط هم توجه خاص نمود. بخش عمده ای از زنان خواهان آزادی های بیشتر بودند. شاید یکی از دغدغه های آنان تساوی حقوقی بوده و هست. اینان در جریان های و تحولات سیاسی و اجتماعی این دوره حضور فعال داشتند. شاید بتوان خود آنان را به دو گروه سکولار تر همانند شیرین عبادی ومهر انگیز کار و گروه مذهبی تر همانند جمیله کدیور و فاطمه حقیقت جو تقسیم نمود.

از آغاز دهه هشتاد طبقه متوسط سنتیکه نگرش محافظه کارانه تری نسبت به مذهب داشتند نیروی خود را تجدید نمودند و به کمک مراجع قدرت همفکر (همانند شورای نگهبان و ...) زمینه قدرت یابی گروهی تحت عنوان آبادگران اسلامی را فراهم نمودند.با ظهور اینان طبقات متوسط جدید یا به محاق فراموشی سپرده شد، یا در خفا به فعالیت مشغول شدند و اساسا از مسائل سیاسی بیشتر به مسائل اجتماعی و فرهنگی متمایل گشتند.در این مقطع از لحاظ سیاسی طبقه متوسط جدید به دو گروه عمده تقسیم شد: گروه اکثریت که مخالف سیاست های احمدی نژاد بودند و گروه اقلیت که با این سیاست های همراهی نمودند. گروه نخست عمدتا نگرش اصلاح طلبانه به مذهب را حفظ نمودند اما به دلیل بسیج نیروهای راست کمتر مجال بیان مخالفت خود را پیدا نمودند. در گروه همراه با سیاست های دولت احمدی نژاد مطالبات اقتصادی برتری داشت، در نتیجه بخش عمده ای از آنان با برنامه های اقتصادی احمدی نژاد همراه شدند حتی از برنامه های وی برای مدیریت جهانی استقبال نمودند. به نظر می رسد اینان نگرش ساده انگارانه به مذهب را در پیش گرفتند و شاید بتوان آن را مذهب گرایی پوپولیستی نام نهاد. از سویی دیگر در سال 88 که جدالی میان نیروهای تحول خواه و سنت گرا در درون جامعه ایران بود در عین حال جدالی نیز میان و درون طبقه متوسط جدید و سنتی هم در جریان بود. بخش عمده ای از طبقه متوسط جدید خواهان تحولات اساسی در سبک زندگی، بازتر شدن مذهب، مراوده با دنیا بودند و بخشی همچنان دنباله رو سیاست های احمدی نژاد بودند. در مقابل به نظر می رسد بخش عمده طبقه متوسط سنتی با سیاست های احمدی نژاد همدل تر بودند. در مجموع حداقل از لحاظ مذهبی تحولات سال 88 بر طبقه متوسط جدید چند تاثیر اساسی را برجای گذاشت: برخی دچار گسست مذهبی شدند. اینان عموما مذهب را در طول تاریخ سرکوب گر می دانند؛ گروهی دیگر بر فرایند اصلاحات مذهبی عمیق تر پای فشردند و راه هر گونه تحول و گذار به دمکراسی را از درون مذهب می دانند، گروهی دیگر از حوادث رخ داده دچار سرگشتگی شدند، برخی از حوادث رخ داده اعلام بیزاری نمودند و با مشی حاکمیت همراه گشتند.در کل به نظر می رسد گرایش های مذهبی در طبقه متوسط جدید در سال هایی اخیر در چهار دسته در حال دگردیسی است. گروهی بی اعتنایی به مذهب را پیشه خود ساخته اند و سبک زندگی مدرن تر را می جویند، گروهی به مذهب شخصی با گرایش های مختلف (از عرفانی یا شیعی) روی آورده اند، گروهی همچنان خواهان اصلاحات مذهبی هستند ودر نهایت گروهی به ضدیت با دین و مذهب روی آورده اند. در این میان علی رغم این که طبقه متوسط جدید مهمترین پشتیبان حسن روحانی در انتخاب 1392 بوده اند و علی رغم آرامش نسبی در فضای پسا انتخابی به نظر می رسد به صورت خزنده و پنهان و آشکار چنین گرایش های مذهبی در میان طبقه متوسط تداوم داشته و احتمالا تا آینده نزدیک تداوم می یابد. شاید جنگ اصلی میان این گرایش ها بیش از آن که در سطح خیابان ها و حتی عرصه هایی همانند انتخابات خودنمایی کند، در عرصه مجازی خود را بروز و ظهور می دهد. شاید در آینده پیش رو دین ورزی شخصی تر گردد، اما همچنان عرصه مجازی محل های برای گفتگو درباره تلقی ها از دین و هسته مرکزی آن (یعنی ایمان) خواهد بود. بدین معنا دین همچنان درمرکز امر اجتماعی خواهد بود.در عین حال نگرش های متفاوت به دین و دین ورزی می تواند تحولات سیاسی آینده ایران را رقم زند. به ویژه تلقی زنان و جوانان از دین می تواند حوادث بیافریند که شاید مسالمت آمیز شاید هم گه قهر آمیز باشد. به نظر می رسد بستر کنش ورزی اجتماعی و سیاسی تحول اساسی یافته است، در این فضای مجازی جنگی در حال رخ نمایی است، این که برآینده نیروها به کدامین سمت است، شاید بتوان گفت این کفه بیشتر به نفع جامعه مدنی برتری می کند تا دولت. شاید قرائت های متعدد و متفاوت از دین به شدت قرائت رسمی از دین را به چالش گرفته است. آیا دنیای آینده به سوی بی دینی حرکت می نماید؟ گمان نمی کنم، به نظر می رسد قرائت های شخصی شده از دین همچنان بر بی دینی برتری خواهد داشت، در ضمن از دین مطالبات جدید طلب می شود، از جمله سازگاری با ازادی بیشتر، رفاه، و سبک زندگی متنوع و مسالمت آمیز تر بادیگری متفاوت.


اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار